عاشقانه Amorously
|
|
دلم گاهی یک کلبه میخواهد یک کلبه ی چوبی کنار دریا شایدهم وسط جنگل
دلم
بوی چوب باران خورده ی نم گرفته میخواهد
دلم
یک دنیا سکوت میخواهد یک دنیا آرامش یک بغل عشق... اما امشب زیر نور نقره گون مهتاب درست همان زمان که خیالت پهن می شود بر صحنه ی چشمانم
دلم
گرمای وجودت را صدای گرمت را بر پیکره ی گوشم می خواهد...
دلم
بوسه های پاکت را بر گونه های از شرم سرخ شده ام می خواهد...
دلم امشب
یک بغل "تو" میخواهد...
++ مگر تو باران را دوست نداشتی ..؟ برگرد و ببین آسمان چشمانم را برایت بارانی کردم...
++ کجایی ... ؟ هی پشت این گوشی جای شماره ، گریه ام را میگیرم ... ++ برگرد و نگاه کن از من چه ساخته ای! ویرانه ای از پوست و استخوان...
آغوشم وطنی ست که جز تو، هیچکس در آن، خانه ای نخواهد داشت... گاهی مجبوری بُغضت را با یک مقدار آب فرو بِبَری و بگویی خدا…..بزرگ است... دست به دامن خدا که میشوم... هنوزمینویسم . . . درست شبیه کودکی نابینا . . . که هر روز برای ماهی ِ قرمز ِ مُرده اش غذا میریزد . . . بهشت ، نه مکانی بعد ِ مرگـــ ! زمانی ست به وسعت ِ زندگی... که تنم محصور ِ بازوان ِ توست !
به نام آنکه اشک را آفرید تا سرزمین وداع آتش بگیرد ... آرزوی من این است مثل یک سیم گیتار ... زیر دست تو باشم لحظه خوش دیدار
دیدی که سخت نیست، تنها بدون مــــــــــن ؟!! دیدی که صبح می شود، شب ها بدون مـــــــــن !! ؟ این نبض زندگی بـی وقفه می زند… !!!!!!! فرقی نمی کند، با مــــــن یا بدون مــــــن… دیــــــروز گر چه ســخت، امروز هم گذشت!!! طوری نمی شود فردا بدون مــــــن ...!!! چـہ کسے میگویـב ڪـہ مــטּ هیچ ندارم…؟
|
[ طراحي : قالب سبز ] [ Weblog Themes By : GreenSkin] |